• وبلاگ : هديه آسماني
  • يادداشت : همسرانه ( 6 / 2 / 84 )
  • نظرات : 29 خصوصي ، 70 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      
     

    سلام.عزيزم.ناخودآگاه اشكهايم براي تو سرازير شد.وقتي ديدم كه ديگر پسرت با شما نيست.ناخودآگاه غم از دست دادن پسر برادرم بعد از 27 روز از دنياآمدنش دوباره برايم زنده شد.ناخودآگاه زار زدم توي سينه ام...وقتي باردار بودم هر روز وبلاگ قشنگ شما رو هم كه باردار بودي ميخوندم و توي دلم از صميم قلب براي خودمون آرزوي توفيق داشتم....ولي ....

    از صميم قلب از خدا ميخوام سال بعد همين موقع دوباره يه نسيم خوشبوي ديگه تو بهار زندگيتون وزيدن بگيره..اون روز دير نيست ...فقط كافيه محبت و لطف خدا رو باور كني...

    من از مناسبت اين روز خبر نداشتم

    ببخشيد

    تبريك مي گم ، ان شاالله كه عمر زندگي مشتركتون 120ساله شه.

    لبريز از عشق ، صداقت و آرامش و ...

    + عسل بانو 

    دوباره داغم تازه شد ...البته هنوز كهنه نشده ...واي خداي من ....

    نا خود آگاه آلما رو باز كردم و اشك ريختم ....اشك ...

    امير علي نازنينم هميشه شاه پسر مامان بابايي ..بدون عزيزم .....

    خيلي قشنگ بود... تبريك ميگم...

    ســــــــلام عزيزم...

    مناسبت همسرانه تون مبارك

    ايشالله كه 100 ساله شه ، و هر روز عاشقانه تر و قشنگ تر

    مطلبت خيلي عميق و قشنگ و مفهومي بود ...

    خوشحالم كه باز مي نويسي

    خوش باشي

    شاد

    و

    آبي

    و

    كلي آروووم (به قول خودت )

    خيلي ماهي

    ازراه دور با دلي نزديك ميگم خيلي خيلي ارادت داريماااا...

    مارو از ياد نبريد مخصوصا تو دعاهاتون

    سلام مهربان مادر صبور

    ليلي گريست وگفت :كاش اينگونه نبود.

    خدا گفت :ليلي عشق مي ورزد تا نميرد .دنيا ليلي زنده مي خواهد.

    ليلي آه واشك ومعشوق مرده در تاريخ نيست .ليلي زندگيست .ليلي زندگي كن .

    اگر ليلي بميرد چه كسي ليلي به دنيا بياورد ؟چه كسي پيراهن عشق را بدوزد؟

    ليلي !قصه ات را دوباره بنويس.

    من اولين باريست كه وبلاگ شما دوست عزيز ميام ودوست دارم از امروز بيشتر باهاتون آشنا بشم مهربانم هر حرفي كه براي كاهش دلتنگي هايت برايت بگويم ممكن است برايت تكراري باشد و هيچگاه نمي توانم بگويم دركت مي كنم كه دروغ گفته ام اگر جاي تو بودم شايد هيمن اندازه كه تو مي نويسي هم نتوانم .او يك فرشته اي بود كه روح بزرگش در اين دنياي زميني جايي نداشت ودر جايي برتر به نظاره كردن تو نشسته دوست صبورم فقط با مهربانت نزديكتر شو وتنها با معبود بي همتا راز ونياز كن كه هيچگاه در هيچ شرايطي براي ما چيزي رقم نمي زند كه از خود خواهي اش باشد هيچگاه تو را تنها نمي گذارد نگذار ليلي دلت بميرد .

    سلام

    خيلي خوشحال مي شم وقتي مي بينم يه پست جديد زدي ، هر چند كوتاه ، هرچند پر از نگراني و دلتنگي اشتباه نكن از دلتنگيت خوشحال نمي شم همراهت دلتنگم، اما من با نوشتن سبك مي شم هميشه وقتي مي نويسم نوشته هام رنگ غم داره،رنگ دلتنگي ،خشم، افسوس حتي احساس پوچي و خيلي احساس هاي ديگه اي كه دوستشون ندارم اما با منن و من مجبور به ساز گاري با اونام يا بهتر بگم تحملشون مي كنم . اما وقتي نوشته ام با تمام تلخي هاش تموم مي شه دفترمو كه مي بندم حس خوبي دارم اگه نتونم بگم كه اون احساس هاي ناجور از بين رفتن حتما ميشه گفت كه خيلي كمتر شدن حتما تو هم همين طوري پس بنويس .

    غم هاي بزرگ رو هيچ شادي از بين نمي بره و باعث نمي شه كامل فراموششون كرد در تمام زندگي همراه آدمن اما مي شه يه جور ديگه باش كنار اومد به اين فكر كن كه جدايي تون بالاخره به وصل مي انجامه اما اينجا يه اگر داره.

    اون كه جاش خوبه عاليه از اين بهتر هم نمي شه اما تو چي ؟ فكر مي كني چقدر مي توني بش نزديك بشي؟ اگه اين قدر دلتنگشي بايد بايد و بايد كاري كني كه تو هم پيش خود خودش باشي در زندگي ابدي نه اين زندگي 4 روزه دنيا كه هيچي نداره جز غم شادي هاي زود گذر و مشغوليات غير واقعي.

    به نظرم امير رسالتش اين بود كه سرنخ رو بده دستت خيلي دوست داشته . الكي به عشق هاي دنياي سرگرمت نكرده كه همه چيز يادت بره . يه دلتنگي يه خاطره هميشه يه زنگه خطره واست كه هيچ وقت فراموشش نمي كني . از اين به بعد بيشتر دوسش داشته باش . چون خيلي به فكرته چشم هاي معصومش چشم براهته زيبا و مادرانه.

    قلمت شيواست ،احساساتت رقيق و ني وجودت زخمي به همين علت كه خيلي به دل مي شينه پس بنويس براي من كه شايد شايد يه تكوني بخورم به همت والاي تو.

    دوست دارم.

    ري را جان حالت چطوره؟ چه متن زيبايي نوشتي. من هميشه به شما فکر ميکنم و براتون دعا ميکنم.
    ري را جونم دلم برات تنگ شده

    از اون موقعي که 8 سالم بود روزنامه ميخونم تا حالا .

    انواع روزنامه ومجلات ، با هر موضوع و گرايشي : چپي ، راستي ، بي طرف ، سياسي ، ورزشي، سينمايي، هنري، ديني، فلسفي و...

    حتي الان مشترک بعضي هاشونم هستم.

    دو سال پيشم به صورت آزاد مقداري روزنامه نگاري پيش يکي از ژورناليسم ها خوندم.

    همه ي اينها را براي چي گفتم؟

    براي اين گفتم که : حالا اين مقاله ي شهيد آويني با جان ودل را درک ميکنم!

    اگه خواستيد ميتونيد بياييد تو وبلاگم بخونيد.

    يه کم طولانيه امّا ارزش معطّل شدن را داره.

    پيشنهادم ميکنم اگه مي خواهيد بخونيد يا کامل بخونيد يا اصلا نخونيد
     <      1   2   3   4   5