ري راي عزيزم
امير علي رو از وقتي كه هنوز نبود ميشناختم
روزهاي بارداري سختم رو بياد ميارم و روزهاي سخت تر تو
شايد تقدير اين بود
شايد خير خوده امير علي اين بود كه در اين دنياي آلوده به همه بدي ها زندگي نكنه
شايد خدا با اين كار خواست تو را بيشتر از بنده هايش بيازمايه
شايد تو داري امتحان صبر ميدي در برابر قدرت و رحمت خدا
و البته همسر همراه و مهربانت
نميدونم چقدر بنده خالصي هستم ولي برات از خدا بهترين ها رو ميخوام
تو اونقدر صبوري و آروم كه اين آرامش رو از نوشته هات هم ميشه حس كرد
خدا خودش بهت آرامشي بده كه بتوني در كنار ياد امير علي فكرهاي شيريني رو تجربه كني
به اندازه تمام ي ساعتهايي كه با دينا هستم به يادتم شايد فكر كني كه نمي توانم بفهمت شايد فكر كنمي غزق خودم شدم و از بهترين دوستم غافل ولي نمي داني رنج من نه اينكه به اندازه توست ولي زياد است بيشتر ساعاتم را به يادتم خودم را سرزنش مي كنم توبيخ مي كنم از نحوه ارتباطم با تو ولي وقتي كه با هم مي شويم باز دوباره وقتي در برابر بزرگيت كه آيم ياد م مي رود مي داني فاطمه به اندازه تمام روزهاي بودن در كنار دينا از اينكه پسسرت روز به دنيا آمدن دينا از دنيا رفت عذاب كشيدم به اندازه تمام ساعتهايي كه با هم تلفني حرف زديم دلم مي خواست بگويم زياد دوستت دارم و برايت ناراحتم به اندازه تمام روزهايي كه ديدمت شكنجه شدم از نبودن امير علي از نديدنش هر چند كه مي دانم تو از من خيلي حالت بدتر است فقط تو بزرگواري و توانمند ولي من! ...............
هنوز هم از خدا دلگيرم!!
هيچي نمي گم شايدم هيچي نمي تونم بگم................ فقط سكوت ...............
ري راي من
من اميرالمومنين را به بزرگيش قسم مي دهم كه تا روز پدر سال بعد كه دلتان را غرق نور شادي كند. دوستت دارم...مي دانم که مي داني.
من هميشه در مقابل پست هايت كم مي ايرم نمي دانم چي بگم
نمي دانم چي بنويسم وقتي عكس مي گذاري قلبم به درد مي ايد اما خيلي خوب است كه مي نويسي خيلي خوب خيلي خوبه كه عكس هارا ميگذاري تا بداني ما هم احساس تو را داريم مي دانم خدا برايت بهترين ها را مقد رمي كنه مي دانم تو خودت هم جز بهترين هايي
مي داني چقدر به تو مديونم براي دعاهايت
مي داني دعايت مي كنم اگه قابل باشم مي داني برايت هميشه بهترين ها را از خدا مي خواهم ؟
به بزرگي ات " به مادريت " به صبوريت افتخار ميکنم ....
سلام
هواي بوسيدنشان در بند بند وجودم مي پيچد ، زيبا،ظريف و كشيده...... سخت است سخت ، بوسه اي در كار نيست ، لبانم فقط شيشه سرد و بي جان مانيتور را حس مي كنند اما عمق وجودم سر شار مي شود از يك حس ناشناخته ، در جدال اشك و حس چشمانم مي سوزد ، بد مي سوزد . اما اين بار نمي گذارم اشكهايم جاري شود ، همان حس ناشناخته لبخند بر لبانم مي نشاند. مي دانم مي داني به زودي بر دستاني به همين زيبايي و ظرافت بوسه خواهي زد هر لحظه بوسه بارانش خواهي كرد براي اويي كه هست و به ياد اويي كه نيست.
خانمي سلام
و فقط سلام ...........