• وبلاگ : هديه آسماني
  • يادداشت : اميرم رفت! بهارم رفت. همه صبر و قرارم رفت ...
  • نظرات : 43 خصوصي ، 146 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شيوا 

    سلام..............نمي دانم چه بنويسم و چه بگويم .......نمي دانم كار خوبي بود كه من دير فهميدم يا نه..........باور مي كني دلم سراسر غم است چه بگويم وقتي پيامك را ديدم چه حالي شدم نه ري را جان مگر مي شود تو ليافت مادري نداشته باشي تو كه سراسر عشفي و مهرباني.....شايد باور نكني كه چقدر برايم سخت است.......من تمام لجظات بارداري ام را با تو بودم

    جركاتشان را با هم چك مي كرديم........الان خوب مي فهمم جه مي گوييي

    دنبال غذا گشتن نوزاد ...........دلم گرفت خيل ي گرفت به اندازه تمام دنيا......م

    مگر نه اينكه پسرت دامادم بود......جتي دلم نمي خواهد لباسهايي را كه با هم خريديم نگاه كنم........

    ري را دلم نمي خواهد باور كنم كه اميرت رفته.........اميرت هميشه برايم زنده است.........هر روز ياد تو و اميرت مي افتم و اشك مي ريزم ......باور مي كني دلم نمي خواهد به تو بگويم كه حتما حكمتي داشته بايد صبر كرد شايد نوزادي ديگر...........نمي خواهم از اين حكمتها ......مي بيني ري را شايد ناشكر شده باشم من ري را شاد خودم را مي خواهم كه با هم از آينده نوزادمان مي گفتيم........................

    نمي خواهم باور كنم ولي از قرار رسم زمانه است..........ببخشيد كه ناراحتت كردم حال خودم هم جوري نيست كه به توانم كسي را دلداري دهم و يا جكمتش را بفهمم...........