• وبلاگ : هديه آسماني
  • يادداشت : اميرم رفت! بهارم رفت. همه صبر و قرارم رفت ...
  • نظرات : 43 خصوصي ، 146 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هانيه 

    سلام

    من نميخوام دلداري بدم كه از اين دلداريها خيلي بدم مياد

    شايدم من تا حدودي بتونم تو را درك كنم منم بچم تيرماه امسال بدنيا اومد و باكلي ذوق و شوق و انتظار منتظرش بوديم

    تو بيمارستان كه زايمان كردم چند ساعتي گذشت و بجه را نياوردند شيرش بدم تا اينكه شب شد و بخش نوزادانش را كه رفتم ديدم بچم تو يك دستگاهه من سركم را گذاشتم رو شيشه اش و تا دلم خواست گريه كردم بعد گفتند برين دستگاه ان اي سي يو ؟داكنيدوو انتقالش بدين و همه اصفهان را زير ؟اگذاشتيم و جاي خالي نبودوو با هزار التماس تويك بيمارستان جادادند بچم را باآمبولانس انتقالش دادندو گفتند محاله زنده بمونه ريه اش باز نشده و يك دارويي ريختند توريه اش و گفتند شايد ششهاش بتركه ولي بايد اينكار رابكنيم خلاصه هرروز گفتند داره ميره و منم گريه ميومدم اتاقش رانگاه ميكردم لباسهاش و زار زار گريه ميكردم بعضي شبها شوهرم از خواب بيدارميشد وميگفت خواب بچمون را ديدم و گريه ميكرد روزي 3 دفعه آزمايش اي بي جي ازش ميگرفتند خلاصه 32 روز كه براي من سي و دوسال گذشت تموم شد و به لطف خدا معجزه شد من فهميدم كارهاش بيحكمت نبوده

    بدون حکمت داره منم هنوز که ياد اون روزها مي افتم گريه ميکنم فقط صبرداشته باش

    ميفهمم چي ميگي