وبلاگ :
هديه آسماني
يادداشت :
اميرم رفت! بهارم رفت. همه صبر و قرارم رفت ...
نظرات :
43
خصوصي ،
146
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شقايق
سلام فاطمه جان...رفته بودم واسه شيوا پيام بذارم که ديدم از قرار تو...
واقعيتش چند وقت يه بار توو کافي نت جوياي حالت مي شدم...ولي متوجه ي اين موضوع نشدم...بار آخري که حالتو پرسيده بودم گفتن خوبي خدا رو شکر...اونموقع که بدنيا اومده بود کوچولوت، واقعيتش خيلي نگران شدم...چند روز بعد که پرسيدم گفتن خوبيد...خيالم راحت شد...
مي دوني از اينکه مادري به روزگار خودم گرفتار بشه تمام بدنم مي لرزه
امروز رفتم براي شيوا پيام تبريک بگذارم که با خوندن متنش همه چي يادم رفت...
بهت حق مي دم که قلبت سنگين بشه...بهت حق مي دم که اگه صداي خنده يا گريه ي بچه اي رو بشنوي، دلت پر بکشه،تو حق داري سنگيني بغض توو گلوت که داره آزارت ميده و از همه پنهانشون مي کني رو يه جايي بريزي بيرون... تو خيلي حق داري.
بازم بنويس، بازم بگو...مي دونم که اونقدر سخته که نوشتن و گفتن از ثانيه هاش هم تمومي نداره.
نمي دونم کامنتمو چجوري تمومش کنم...
تو مهربوني، تو خودت يه فرشته اي که لياقت داري بهترين فرشته هاي دنيا رو توو آغوشت بزرگ کني...پس بگو و بنويس تا سبک بشي...
تونستم بازم ميام عزيز.