به اندازه تمام ي ساعتهايي كه با دينا هستم به يادتم شايد فكر كني كه نمي توانم بفهمت شايد فكر كنمي غزق خودم شدم و از بهترين دوستم غافل ولي نمي داني رنج من نه اينكه به اندازه توست ولي زياد است بيشتر ساعاتم را به يادتم خودم را سرزنش مي كنم توبيخ مي كنم از نحوه ارتباطم با تو ولي وقتي كه با هم مي شويم باز دوباره وقتي در برابر بزرگيت كه آيم ياد م مي رود مي داني فاطمه به اندازه تمام روزهاي بودن در كنار دينا از اينكه پسسرت روز به دنيا آمدن دينا از دنيا رفت عذاب كشيدم به اندازه تمام ساعتهايي كه با هم تلفني حرف زديم دلم مي خواست بگويم زياد دوستت دارم و برايت ناراحتم به اندازه تمام روزهايي كه ديدمت شكنجه شدم از نبودن امير علي از نديدنش هر چند كه مي دانم تو از من خيلي حالت بدتر است فقط تو بزرگواري و توانمند ولي من! ...............
هنوز هم از خدا دلگيرم!!