Lilypie Expecting a baby Ticker صدای قلب یک فرشته - هدیه آسمانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


صدای قلب یک فرشته - هدیه آسمانی

عسلکم، دلدلکم، فرشته کوچولوی مامانی، گنگیش من، قلمبه ی خودم، نفس مامان، گلم ! ......... دیروز مامانی صدای قلبتو شنید .
صدای قلب گنجشکی و مهربونتو که تند و تند داشت می زد .  تندتراز قلب من که از اضطراب داشت  منفجر می شد . آخه می دونی خیلی طول کشید تا خانم شادی پور بتونه قلبتو پیدا کنه منم تندو تند بهش می گفتم : پس چرا صدایی نمیاد ؟ همش نگام تو چشاش بود که بتونم  بفهمم الان نگرانه یانه ؟  لرزش دستم دیگه اینقدر واضح شده بود که فکر می کنم موبایل  ( که می خواستم اولین صدای قلب فرشتمو ضبط کنم ) هم می لرزید .

داشتم می مردم . نمی دونی . خیلی سخت بود  .... که ناگهان دیدم چشمای خوشگل خانم شادی پور داره می خنده . گفتم همینه ؟ گفت آره . از خوشحالی بازوشو گرفتم و محکم فشار دادم . بعد چشمامو بستم تا آروم شم . یه آرامش عمیق و زیبا . بعد از یه طوفان یه اضطراب . خیلی چسیبید . الان که دارم می نویسم اشک تو چشمام حلقه زده ... خیلی قشنگ بود اون لحظه و غیر قابل توصیف با کلمه .
بعد از چند دقیقه که به خودم اومدم دیدم ظاهرا به خاطر نگرانی من  مدت زیادی گوشی رو نگهداشته رو دلم  . من تشکر کردم و اون هم سریع گوشی رو برداشت . ولی بعدا پشیمون شدم . دلم می خواست چند ساعت تو همین حالت بمونم . الان دلم می دونی چی می خواد ؟ یه دونه از اون گوشی ها . همین از همه ی زیبایی های دنیا فقط تو رو می خوام و  یه دونه از اون گوشی ها ....
چند دقیقه ی بعد دیدم  صدای قلب یه بچه ای خیلی بلندتر و واضح تراز صدای قلب نی نی منه . سریع بدون مکث رفتم پشت پرده ( حتی اجازه ندادم خانمه لباسشو بپوشه ) بعد به خانم  ماما گفتم : پس چرا اینقدر صدای قلب این واضح بود ؟ گفت برای اینکه این هشت ماهش داره تموم میشه . ولی نی نی شما تازه رفته تو چهار ماه . و با انگشت شصت انگشت سبابه اش رو به دو قسمت تقسیم کرد و  گفت تو الان اینقدری هستی !!! بعدش هم کلی با اون خانمه بهم خندیدن !

تویی که عاشقانه می پرستمت، خداوندا؛  شکر گذاری بنده نالایقی چون من چه می تواند باشد . جز سرازیر شدن قطرات اشک از روی بی زبانی . الطاف  و مهربانی هایت هر روز گوشه ای از وجودم را نوازش می دهد و اکنون قلبم سرشار از آرامش شده . آرامشی که تو  سخاوتمندانه به من بخشیده ای .  دیروز صدای قلب هدیه ای را که درون دلم به امانت سپرده ای شنیدم با گوش دل و جان . توان بیان حس آن لحظه در من نیست فقط میدانم که اوج حس زیبای مادری را تجربه کردم . آنگاه که شنیدم موجودی درون من نفس می کشد و من توانستم صدای تپش قلبش را به وضوح بشنوم ، دیگر مطمئن شدم که تا روزهایی آینده ؛ تو که قلبی سالم به او داده ای او را صحیح و سالم در آغوش من خواهی نهاد . حالا دیگر از سلامت کودکم مطمئنم و برای آزمایش هایی( تریپل مارکر ، سونو سه بعدی )  که به اصرار خودم پزشک برایم نوشته دودل ....
باز هم بابت همه ی آرامش و اطمینان قلبی که به من دادی ممنون . خیلی مخلصیم خدا جون .    



نویسنده : ری را » ساعت 2:2 عصر روز سه شنبه 87 اردیبهشت 17