Lilypie Expecting a baby Ticker دلم این روزها بهانه ات را می گیرد ... - هدیه آسمانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دلم این روزها بهانه ات را می گیرد ... - هدیه آسمانی

خوابیدی بدون لا لایی و قصه                بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه خورشید چهره تو نمیسوزونه           جای سیلی های باد روش نمیمونه

امسال پنجمین سالی است که در انتخاب کادوی روز پدر مختار نیستم . ناچارم ؛ ناچار به خرید گل ! چند شاخه گل سفید که با روبانی مشکی تزیین می شود . و چه زشت می شود ترکیب این دو رنگ ... و چه تلخ است وقتی نمی توانم آن را به دستان بزرگ و خسته ات تقدیم کنم و ببوسمشان . باز هم ناچارم ... باید روی یک تکه سنگ سرد بگذارمشان و وقتی به خود آمدم ببینم که پر پر  شده اند .
دلم تنگ است برای دستانت برای آغوشت وقتی از سفرهای طولانی باز می گشتی! یادت هست روز وداع تو زیر یک پارچه سفید بودی به سفیدی روحت و من فقط توانستم در آغوشت بیافتم و اشک بریزم . دنبال دستانت گشتم تا ببینم سالمند یا نه ! و پایت را توانستم لمس کنم ... ولی دریغ از یک لحظه دیدن چهره ات ... نگذاشتند و تو هم پا در میانی نکردی ... دلت نسوخت برای ته تغاری ات ؟! آخر مگر انفجار یک مین چقدر می تواند قدرت داشته باشد که چهره استوار پدر مرا بخراشد ؛ به گونه ای که نگذارند حتی برای آخرین وداع و تنها بوسه چهره اسطوره ی قدرتم را ببینم .
دلم تنگ است برای نماز خواندن هایت در کنار صدای بلند رادیو بی بی سی . بیا شبانه روز رادیو گوش بده آنهم با صدای بلند . بخدا دیگر غرنمی زنم . حتی جورابهایت را جایی نمی گذارم که نتوانی پیدایشان کنی . اگر بیایی برایت شربت آبلیمو درست می کنم با یخ زیاد تا حسابی خنک شوی ، خستگی و تشنگی از جانت زدوده شود . و بعد از کمی خود شیرینی و صاف کردن خطوط روی پیشانی ات (بادست !) خنده که بر لبهایت شکفت می گویم فلان قدر پول می خواهم و تو هم طبق معمول تسلیم خواسته های دختر کوچکت .
مادر می گوید وقتی مرا باردار بوده همین که از راه می رسیدی سراغ از حرکات من می گرفتی و وقتی حرکت نمی کردم می گفتی " پس اگه حرکت نکنه به چه دردی می خوره ؟ " تمام ذوق و شوقت حرکات من بوده گویا . و حالا آن دخترک کوچکت بزرگ شده  ، دارد مادر میشود و تمام خوشحالی اش در حرکات کودکی که در دل دارد خلاصه می شود . ولی تو نیستی که خوشحالی اش را همراه شوی . زود رفتی پدر ! خیلی زود ... نماندی تا ترم آخر دانشگاهم به اتمام برسد برایم کادو بخری و من شادی را در چشمانت جستجو کنم . نماندی تا دخترت را درلباس عروسی ببینی... فقط اسمارتیزهایت بودند که با دنیایی از خاطره بر سرم ریخته شدند به جای نقل ... آنگاه وجودت را حس کردم . می دانستم که می آیی . همسرم را دیدی ؟ داماد لایقی است برایت نه؟! همان پسر  تنها خواهرت که در بین فامیل از همه نظر زبانزد است .اگر بودی می دانم که خیلی دوستش میداشتی و حتما مثل گذشته ها می گفتی کاش مادرت مرا به اندازه ی دامادهایش دوست داشت ... .
مرد خوبی است برای زندگی .یک انسان بی عیب و نقص!  و حالا دارد پدر می شود . برایمان دعا کن تا در مسیر پدر بودن و مادر بودن درست گام نهیم . و بتوانیم وظایفمان را به درستی بشناسیم و این مسئولیت بزرگ را به خوبی به سرانجام برسانیم . روزت مبارک پدر بی وفایم .

سخنی با همسرم : می دانم که نیازی نیست تا از عشقم برایت بگویم . آنقدر خوبی و پاکی در وجودت نهفته است که می توانم شبانه روز تمام عشقم را بی هیچ چشم داشتی نثارت کنم . یک دنیا بزرگی در دلت و در رفتارت نهفته است . حتی در ساده ترین حرفهایت . دیشب که شرمساری ام را ابراز می کردم بابت زحمات این مدت گفتی " این حرف رو نزن تو همین که این شکم گنده رو دنبال خودت می کشی کلی هنره ." نمی دانی همین حرف ساده چقدر از احساسات منفی مرا فروکش کرد و آرامش را در من برقرار . آنوقت بود که بیش از همیشه احساس کردم درکم می کنی . چیزی که هر زنی نیازمند آن است . امیدوارم توانسته باشم همسر لایقی برایت باشم . ومهربانی های صمیمانه ات را بی پاسخ نگذارم .
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد / نگهش دار به موسی شدنش می ارزد .

سخنی با بابایی : بابایی می دونی که اون پیراهن رو من برات خریده بودم و فقط گلا ازطرف مامان بود . تازه یکی از گلا رو هم برای من خریده بود . آخه شاید من هم یه روزی واسه خودم مردی بشم . البته این مامان خانمی تازه هفته ی بعد میره سونو .راستی می دونستی محمد جواد می خواد برای باباش ماءالشعیر بخره کادو کنه بش بده ؟ نکنه تو هم از این کادوها دوس داشتی ؟! وای چقدر باید فکر کنم ... تازه می دونم دیروز برای من!!! به خط مامان اس ام اس دادی : " نه بابایی یادمه . الهی فدای بلبل زبونیت بشم من ." خیلی مخلصیم بابایی .

سخنی با دوستانم : از ته دل و دوستانه خواهش می کنم قدر داشته هاتونو بدونین . یه روزی میاد که خیلی دیره ... این جمله رو فراموش نکنین .  

سخنی با مولود امروز : چون نامه ی جرم ما به هم پیچیدند / بردند و به دیوان عمل سنجیدند / بیش از همه کس گناه ما بود ولی / ما را به محبت علی بخشیدند ...  

سخنی با خدایم : خداوندا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی ...

 



نویسنده : ری را » ساعت 1:58 عصر روز چهارشنبه 87 تیر 26