Lilypie Expecting a baby Ticker نوروز 1387 - هدیه آسمانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نوروز 1387 - هدیه آسمانی

 سلام
تعطیلات نوروزی امسال هم با حس زیبای حضور تو در زندگیمون گذشت .
روز اولی که رسیدیم بابلسر مامانی متوجه شد که لکه بینی داشته و کلی غصه خورد و ناراحت شد . ولی به بابایی چیزی نگفت . موقع تحویل سال هم که چون دیر از خواب بیدار شدیم  و صبحانه خوردنمون هم طول کشید ؛ نتونستیم کنار دریا باشیم و همونجا تو رستوران کنار سفره هفت سین بودیم و به قرآن باز توی سفره ی زیباشون نگاه می کردیم .ساعت  9:18 دقیقه بود که سال تحویل شد . یه سال تحویل کاملا متفاوت و جالب .
البته اولین سال تحویل هم با بابایی تو خیابون بودیم تو راه خونه ی عزیز . پارسال هم که همراه با سعید تو راه شیراز در جوار امام زاده شاه رضا توی شهرضا بودیم . یعنی باز هم توی خیابون .
به خاطر تو مامانی نه قایق موتوری سوار شد نه پدالی .البته بابایی هم به خاطر من سوار نشد . ( چه جالب من به خاطرتو ... اون به خاطر من ... یعنی یه روزی میشه که تو به خاطر ما ... ؟! )  خاله اینا هم به خاطر من نمک آب رود رو بی خیال شدن . که من زیاد سوار ماشین نشم . اما تو راه برگشت با وجود مخالفت زیاد بابا وخاله من هزار پله آمل رو تا آخرین پله اش بالا اومدم . خوب خودم که رفته بودم به خاطر تو اصرار می کردم می خواستم ببینی . حس کنی اون همه زیبایی رو . دریا رو نگاه می کردم به نیت تو می خواستم آرامش پیدا کنی . گلها رو نگا می کردم تا شاد بشی و مثل اونها زیبا  . کوهها رو نگا می کردم و آرزو می کردم که استوار باشی تو زندگیت و پر قدرت . طبیعت زیبای جنگل و  هزار پله رو نگا می کردم و می دونستم که قدر شناس می شی گلم . قدر شناس همه ی نعمت های خدا.
واز همه مهمتر  وقتی درختایی رو که تازه جوونه زده بودن میدیدم دربس یاد تو می افتادم . آخه روز 19/12/86 یعنی همون روزی که فهمیدم تو داری جوونه می زنی درختا رو میدیدم که تازه تازه دارن  شاخ و برگ در میارن و چقدر خیابونا رو زیبا و دوست داشتنی کرده بودن اون روز.
حالا فکرش رو بکن تو چه کردی با خیابون زندگی ما ...



نویسنده : ری را » ساعت 1:1 عصر روز شنبه 87 فروردین 10