Lilypie Expecting a baby Ticker اردیبهشت یعنی زمان دلبری دختر بهار ... - هدیه آسمانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


اردیبهشت یعنی زمان دلبری دختر بهار ... - هدیه آسمانی

قصد نوشتن نداشتم و یا حتی خبر دادن از سلامت مسافر کوچولویمان . چرا که ظاهرا دوستان اطلاع داده اند . بعلاوه اینکه با اینهمه دعا و دلهای پاک شما نازنینان نباید انتظاری جز این می داشتیم .
فقط آمدم برای قدردانی و سپاسگزاری ...
دیدم دور از ادب و معرفت است اگر سپاس نگویم اگر در شادیم شریک نکنم مهربانانی را که روزی در غمم شریک شدند . دیدم باید بگویم که چقدر مدیون مهربانی تان هستم ... دعاهاتان ... دلگرمی تان ... دوستی تان ...
تسلی ای که برای رفتن امیرم دادید ... بعدها دلگرمی و اینک تبریک های صمیمانه تان ... همه و همه نشانگر اوج خوبی ها و بزرگی دلهاتان بود . همه و همه باعث آرامش و البته در صورت بی جواب ماندن
 موجب شرمساری من بود . اینک امیدوارم با این پست کوچک نهایت سپاس مرا پذیرا باشید . از تک تکتان تشکر می کنم . دوستانی که آمدند ، دوستانی که لحظاتی پس از تولد با همسرم تماس گرفتند ، کامنت گذاشتند ، در وبلاگشان نوشتند ... تا عمر دارم مدیون محبت هایشان هستم . این را از صمیم دل میگویم .هرگز فراموشتان نخواهم کرد . همینطور که با خودم عهد کرده ام و از خدا خواسته ام که هیچگاه این روزها را فراموش نکنم . هرگز فراموش نکنم نه ماه انتظار ، آمدن و خیلی زود رفتن امیرم را ، خصوصا روز رفتنش را ، روزهای تلخ دلتنگی ، روزهای زجرآور حیرت و سرگردانی ، روزهایی که بر سر بزرگترین دو راهی عمرم قرار گرفته بودم ، و بالاخره روزی را که دیگر برای همیشه دور مادر شدن راخط کشیدم ، و روزی را که خدا باز هم ناتوانی ام را برایم هایلایت کرد و خواست که مادر شوم . و در پایان روز اول اردیبهشت را روزی را که با وجود همه ی ذوقم برای دیدن مسافر تازه از راه رسیده ام اشک های شوق امکان دیدنش را از من گرفتند و هنوز هم روزی هزاران بار این اشکها مانع دیدنش می شوند . روزی هزاران بار خدا را سپاس می گویم حمد می کنم و به درگاه با عظمتش سر تعظیم و کوچکی فرود می آورم . همراه با هر نمازی یک نماز شکر خوانده و هر بار پایان همصحبتی با دخترم یکی از جمله هایم این است : " چی شد خدا پیشی به ملوسی به مامان داد ؟ "

میهمان کوچک ما روز اول اردیبهشت ماه با وزن دو کیلو و هشتصد گرم و قد 48 سانتی متر به دنیا آمد . روشنایی را میهمان دل و خانه مان کرد و سنا نام گرفت. دخترم یک فرشته است . فرشته ای که میتوانم در آغوش بکشم ببوسم ببویم و لمسش کنم . فرشته ای که اگر نبود شاید هزگز ترجمانی با این وضوح برای واژه ی معصومیت نمی یافتم . نماد عینی پاکی و اقیانوسی از آرامش . فرشته ای که من به او شیر می دهم و از تشنگی سیرابش می کنم و او مرا از عشق از آرامش و از شادی سرشار .... وقتی به چهره اش می نگرم دنیایی از معصومیت و پاکی می بینم و در آن هنگام ملتمسانه از خدا می خواهم این موهیبت عظیم را از هیچ زنی دریغ نکند . از صمیم دل دعا می کنم برای دوستانی که آرزوی هماغوشی با اینهمه پاکی و عشق را دارند. امیدوارم به زودی حس زیبای مادری را تجربه کنند .

دل گفت که وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
.
.
.

اینهم سنا خانم یک ماهه

 

 

 

 

 

آری من فروغ گمگشته ی امیرم را در وصال تو جستجو می کنم هدیه آسمانی ام ...



نویسنده : ری را » ساعت 3:17 عصر روز شنبه 89 خرداد 1