دوستت دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته ي تب دار که نيمه شب در شهوت قطره اي به شير آب مي چسبند! دوستت دارم چون دقايق شک انتظار و دلواپسي هنگام گشودن بسته اي بزرگ که از درون آن بي خبري! دوستت دارم چون اولين سفر با هواپيما بر فراز اقيانوس! چون هياهوي درونم لرزش دل و دستم