• وبلاگ : هديه آسماني
  • يادداشت : سكوت سرشار از ناگفته هاست
  • نظرات : 8 خصوصي ، 31 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست ماماني!

    حالا ديگه بايد از روزهاي بعد مهد كودكي بپرسيد و من خجالت مي كشم اما بايد بهتون بگم كه منم مثل بچه خواهرتون شدم! فكر كنم چشم خوردم، سه روز اولو با شادي و خوشي رفتم مهد، ولي از روز بعد گير دادم كه ماماني هم بايد باهام بياد، خلاصه راضي نشدم و ماماني هم كه قبول نكرد پيش من بمونه واسه همين با هم برگشتيم خونه و از اون روزم من ديگه نمي رم مهد! اصلا تو خونه بيشتر بهم كيف ميده.