سلام عزيزم
چشمانم رو به يكباره پر از اشك كردي اصلا نمي تونم تصور كنم كه اين زيباي خفته اي كه در عكس مي بينم ديگه توي اين دنيا نيست
بميرم واستون خيلي سخته
خدايا من رو ببخش كه بعضي وقتها ناشكري ميكنم و از دست بيقراري هاي آرمان به تنگ ميام و اخساس خستگي ميكنم
نميخوام حرفهاي تكراري بزنم كه خدا صبرت بده ولي با حرف سايه كه يه بچه معلول الان داره موافقم . پس قوي باش و يك سال خوب خودت رو تقويت كن تا بارداري بعدي مادري قوي باشي و كودكي قوي بدنيا بياري عزيزم من وقت نميكنم آپ كنم دوست داشتي بهم ايميل بزن خوشحال مي شم باهات در تماس باشم
سلام خانومي بايد بهت بگم خيلي اتفاقي وب لاگت را خوندم شايد بگم از معدود افرادي هستم كه كاملا دركت ميكنم. من 3 ساله پيش پسم به دنيا آومد ،من هم مثل همه مادرها شور و شوق داشتم .در عرض يك ساعت زندگيم (يعني بعد از عمل سزارين)از اين رو به اين رو شد و فهميدم بچه ام مريضه ،مريضي اي كه هيچ وقت خوب نميشه و همون روز اول احتياج به عمل جراحي داشت و تا الان 5 تا عمل كرده 2 تا قلب ،3 تا روده و مشكل ذهني هم داره.خلاصه بگم كه حتي يك روز از زندگيم را نميتونم بگم اونقدر غير عادي هست كه مثل افسانه ميمونه و هيچكس نميتونه باور كنه.خيلي از اون لحظات خيلي سخت دعا ميكردم كاش همون اوايل خدا ميبردش هم اون راحت ميشد وهم من .يه موقع فكر نكني ازش بدم ميياد نه،ولي خيلي سخته.هيچ كاريش سر وقت نيست تازه 1 ماهه كه داره راه ميره ،هنوز نميتونه غذا بخوره، حرف نميتونه بزنه،از 5-6 ماهگي ميبرمش كلاس كاردرماني ،گفتار و ..... از برخورد بد مردم و حتي دكترها چي بگم كه بارها دلم رو شكستند ،از برخورد بد پرستارها و كادر بيمارستانها حتي در بهترين بيمارستانهاي خصوصي دلم خونه،وخيلي چيزها كه اينجا جاش نيست.
الان چند وقته سرگرميم شده خوندن وبلاگهاي بچه ها ،وقتي مادرها از بچه هاشون مينويسند از شيرينكاريهاشون من هم شاد ميشم و هم سرگرم.اينطوري بود كه با شما آشنا شدم ،ميخواستم بگم خيلي سخته آدم عزيزي رو از دست بده ولي يك باره ولي من هر روز باهزاران مشكل درگيرم ،هر روز سختي هر روز درد و هيچ كاري نميتونم بكنم.
اگه تونستي يك سري مراكز توانبخشي بزن 2 ساعت بشين و نگاه كن .مطمئن هستم بعدش خدا رو شكر ميكني.شما بعد از يه مدت به زندگي عادي برميگردي ولي من و امثال من هر روز اونقدر خورد ميشيم كه برگشتن محاله.به اميد بهترين ها براي شما
سلام خصوصي دادم
دوباره هم سيستمم قاطي كرد من معذرت مي خواهم
خيلي برات متاسفم.
اميدوارم خدا بهت صبر بده و هر چه زودتر مادر بشي.
برات دعا مي کنم
واقعا متاسفم نميدونم چي بايد بگو فقط اينو بگم كه از وقتي فهميدم دارم گريه ميكنم. فهميدن اينكه تو الان چي ميكشي خيلي سخته ! فراموش كردن و دل به گذر زمان سژردن خيلي سخته ولي عزيزم بايدتحمل كرد اين يه آزمايش الهيه ،خدايي كه خودش داده خودش هم ميگيره....
الهي قربون اون دل دردمندت بشم از خدا ميخوام دلتو شائد كنه و دوباره لذت مادر شدن رو احساس كني ....
سلام دوست عزيز ري راي مهربون اولين باري هست كه وبلاگتو ديدم اتفاقي تو يكي وبلاگهاي دوستان . نمي دونم چي بگم فقط دارم گريه مي كنم ..
خيلي سخته عزيزم قربون دلت فدات بشم عزيزم از گريه نمي تونم چيزي بنويسم اي كاش زودتر از اينها باهات آشنا مي شدم
عزيز دلم باز بيا بنويس ايشالله كه خدا باز هم يه هديه كوچولو و قشنگ بهت بده ديگه نمي تونم بنويسم