• وبلاگ : هديه آسماني
  • يادداشت : اميرم رفت! بهارم رفت. همه صبر و قرارم رفت ...
  • نظرات : 43 خصوصي ، 146 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    قربونت برم عزيزدلم من هميشه به فكرت هستم.خيلي دوستت دارم و از ته دل برات دعا ميکنم که هيچ مشکلي تو زندگي برات پيش نياد.يه خصوصي هم برات ميزارم .
    + ندا 

    هزار بار اومدم سر زدم تا ببينم دوباره آپ كردي كه گفته باشي چي بود قضيه چي شد؟ چطور اين اتفاق افتاد؟ من كه هنوز توي شوك هستم .. رفيق قديمي دلم ميخواد لحظه لحظه شو برام بگي تعريف كني هرچند ميدونم برات دردآوره ولي دوست دارم بدونم دقيقا چي شد ... نميدونم انگار هنوز باورم نميشه ... انگار هنوز برام اميدي هست ... پذيرشش خيلي سخته خييييييلي ...

    سلام خوبي خانومم
    ري را جونم... خواهر گلم... بهتري؟
    نمي دونم چي بگم فقط ميدونم و مي تونم بفهمم که چقدر سخنه خدا خودش آرومت کنه عزيزم
    ري را جان اميدوارم خدا صبرت دهد. واقعاً سخته
    سلام عزيزم ...از وبلاگ ارشيا و مامان هاله وبلاگتو ديدم ....سخته خيلي سخته ...كاش ميموند پيشت ...سعي كن خودت به خودت كمك كني عزيزم ...اميدت به خدا باشه
    + nasibeh 
    سلام.ري راي من!
    به دليل اشکال فني آدرس وبلاگم از dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir
    ------>به tik-tak-n.persianblog.ir تغيير کرد ...
    بهم سر بزن و بگو اگه آدرس سابقم درست نشد به نظر تو چه آدرسي جايگزين اون کنم؟
    ممنون .
    + س 

    سلام ري راي عزيز.

    از خدا مي خوام خودش شادت كنه...

    سلام فاطمه جان...رفته بودم واسه شيوا پيام بذارم که ديدم از قرار تو...
    واقعيتش چند وقت يه بار توو کافي نت جوياي حالت مي شدم...ولي متوجه ي اين موضوع نشدم...بار آخري که حالتو پرسيده بودم گفتن خوبي خدا رو شکر...اونموقع که بدنيا اومده بود کوچولوت، واقعيتش خيلي نگران شدم...چند روز بعد که پرسيدم گفتن خوبيد...خيالم راحت شد...

    مي دوني از اينکه مادري به روزگار خودم گرفتار بشه تمام بدنم مي لرزه
    امروز رفتم براي شيوا پيام تبريک بگذارم که با خوندن متنش همه چي يادم رفت...

    بهت حق مي دم که قلبت سنگين بشه...بهت حق مي دم که اگه صداي خنده يا گريه ي بچه اي رو بشنوي، دلت پر بکشه،تو حق داري سنگيني بغض توو گلوت که داره آزارت ميده و از همه پنهانشون مي کني رو يه جايي بريزي بيرون... تو خيلي حق داري.
    بازم بنويس، بازم بگو...مي دونم که اونقدر سخته که نوشتن و گفتن از ثانيه هاش هم تمومي نداره.
    نمي دونم کامنتمو چجوري تمومش کنم...
    تو مهربوني، تو خودت يه فرشته اي که لياقت داري بهترين فرشته هاي دنيا رو توو آغوشت بزرگ کني...پس بگو و بنويس تا سبک بشي...

    تونستم بازم ميام عزيز.
    خدا صبرت بده عزيزم ........ اين غصه هميشه باهات هست عزيزم ... بايد ياد بگيري كه باهاش زندگي كني ... اما باوركردني نيست
    سلام عزيز دلم
    عزيزم بطور اتفاقي وبلاگتو خوندم تا چشمم خورد به اخرين پستت دلم لرزيد و ناخوداگاه اشکهام جاري شد ميدونم چي کشيدي منم دوقولو باردار بودم و در سن 33 هفتگي مرداد ماه امسال زايمان زودرس شدم و يکي از دوقولوهام رفت پيش خدا و اون يکي هم با وزن 1800 گرم برام موند
    خوشگلم اميدوارم تن خودت و شوهرت سالم باشه مطمئن باش اون فرشته کوچولو در حالي که توي بغل خداست هميشه مراقب شما خواهد بود
    قربونت برم با اين همه حس قشنگ

    + هنا 
    به اين آدرس کناري ايميل زدم
    + ققنوس 
    سلام
    واي نميدوني با خوندن متنها حالم خيلي بد شد واقعا خدا بهت صبر بده واقعا نمي دونم چي بايد بگم

    تصويري كه ازش گذاشتي يك لحظه از جلوي چشمم .........محو نميشه

     <      1   2   3   4   5    >>    >