درود ....عزيزم . نميدونم چي بنويسم . اصلا نميتونم باور كنم. يعني شما يكماهه بچه رو از دست دادين؟ خداي من ......اين چه صبريه كه به مادرها ميدي........... نميتونم باور كنم .چرا؟/// توي سرم پر از سئوال شده. اين اولين باريه كه ميام اينجا .....بعد بايد اين پست رو بخونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نميدونم چي بگم. چشمهام پر از اشك شده........ ببينم اذيتمون كه نميكنين؟؟؟؟؟؟؟؟
به روز و بهروز باشين . بدرود
مامان اميرعلي عزيز
ما همديگه رو نمي شناسيم البته ظاهرا ولي ماماناي دنيا همه يه دلن عزيزم
قلبا متاسفم از خدا برات صبر طلب مي كنم به اميد روزي كه در وبلاگت بخونم كه بازم مامان شدي و اين بار بچه ات بسلامت در كنارت باشه
ري راي عزيز به خدا هميشه دعات ميكنم از روزي كه وبتو خوندم و اين نوشته رو ديدم اصلا اروم نيستم پاي نت كه مي شينم بي اختيار يادت ميفتم فقط وقتي ياد خدا ميفتم دلم اروم ميشه ميدونم فقط و فقط اون ميتونه ارومت كنه از ته دل از خدا ميخوام صبر عظيم و قلب وسيعي بهت بده
زمين خيلي كوچيكه واسه فرشتها خوش به حالشون ديگه سختياي اين دنياي پوچ و خراب و تحمل نميكنن پاك ميان و پاك ميرن نه سوال جوابي نه كسي پشت سرشون حرف ميزنه هيچي هيچي نيست كه مانع رفتنشون به بهشت بشه هيچي .. خودت و بسپار به خدا اروم ميشي هموني كه اين هديه رو بهت امانت داد و گرفت همونم خودش راضيت ميكنه عزيزم.......
هر وقت صفحه وبلاگم و باز ميكنم كامنتا رو ببينم بي اختيار رو وبت كليك ميثكنم دست خودم نيست
ري را جون بيا بنويس منتظريم از هر چي ميخواي بنويس فقط بنويس...
نمي دونم ديگه اين وبلاگ رو باز مي کني يا نه؟؟؟!!! نمي دونم ديگه مياي پيامهاي دوستات رو بخوني يا نه... ولي من مي نويسم نه براي تو براي دل خودم مي نويسم... من هم نمي فهمم مگر خداي ما بزرگ نيست؟؟؟ مگر دلش از سنگ شده؟؟؟ چطور دلش اومد با تو... آخخخخخخخخخ
از روزي که از طريق وبلاگ افشان اين خبر وحشتناک رو فهميدم تمام صفحات وبلاگت رو يکي يکي خوندم و واسه خودم سيو کردم هر روز مي بينم عکس پسر نازت رو خدايا آخه چرا؟؟؟ هر روز گريه مي کنم و از خدا مي خواد دوباره دلت رو غرق شادي کنه... دوباره بياي و برامون از شاديهات بگي...
فقط مي دونم خدا تو رو مي شناخته مي دونسته اينقدر روح بزرگي داري و اينقدر صبوري که مي توني تحمل کني... بخاطر اميرعلي ناراحت نيست مي دونم اون بهترين جاي بهشته... فقط بخاطر تو دارم ديوونه مي شم. هر لحظه مي گم يعني الآن چيکار مي کنه؟؟؟ به چي فکر مي کنه؟؟؟ آروم شده؟؟؟ يعني مي شه يه روزي همه ي اين خاطرات تلخ رو فراموش کنه؟؟؟
خواهش مي کنم بيا و باز هم برايمان بنويس بگو که از ته قلب راضي و تسليم شده اي.... بيا و برايمان بگو که خداوند در ازاي اين امتحان سخت چه چيز بزرگي قرار بود به تو بدهد...!!! و گر نه من هم به حکمتش شک خواهم کرد...
هيچي ندارم بگم ........
جز توكل به خدا دوستم
وقتي که خوندم نميدونم چرا دلم شروع به تپش کرد شايد به خاطر اينه که منم يه کم از نگرانيهاتونا احساس ميکنم.براي فرشته کوچولوي خانواده ما کنيد.فاطيماي ما الان روزي 12ساعت گريه ميکنه.با سرنگ بهش شير ميدن.ديگه نميتونه گردنشاتکون بده.دکترا ازش قطع اميد کردند....
سلام ري را جان..
قربون اون دل صبورت. و بيان شيرينت .
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم اورد درين دير خراب ابادم
ري را جانم .
هديه نازنين تو. كه لياقتش را هم داري. سالم و سرحال پيش صاحب هديه است..
هديه زيباي تو. آنقدر ارزش و لياقت دارد كه همبازي علي اصغر امام حسين است..( غير از اين است؟؟..)
هديه تو به مرور زمان كاستي نمي گيرد..