Lilypie Expecting a baby Ticker شهریور 1387 - هدیه آسمانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شهریور 1387 - هدیه آسمانی

اندازه کودک شما کمی بیشتر از 39.3 سانتی متر شده است و وزن او حدود 1350 گرم می باشد. مایع آمنیوتیک اطراف او اکنون حدود 700 گرم است اما با گذشت زمان کودک شما رشد کرده و حجم بیشتری از رحم را به خود اختصاص خواهد داد و در نتیجه حجم مایع آمنیوتیک اطراف او کاهش خواهد یافت. چشمان او باز و بسته می شوند، او قادر است بین تاریکی و روشنایی تمایز قائل شود و حتی می تواند حرکت یک منبع نور را به سمت عقب و جلو دنبال کند. هنگامی که کودک شما متولد شود چشمانش را در بیشتر طول روز بسته نگه می دارد. هنگامی که چشمانش را باز می کند می تواند به تغییرات نور واکنش نشان دهد. اما میزان دقت بینایی او تنها 20/1 (یک بیستم) است، یعنی فقط اشیائی را دقیقا تشخیص می دهد که تنها چند سانتی متر با صورت او فاصله داشته باشند. بینایی طبیعی در بزرگسالان (برای افراد سالم) برابر با 20/20 (بیست بیستم) است.

امروز خیلی خوشحالم . دکتر یه عالم حرفهای خوب خوب و امیدوار کننده تحویلم داد .  همسرم هم  سه روز روزه گرفت برای شاهزاده اش . فعلا این عکسا رو داشته باشید :


این همون سته کلاه و دستکشیه که باباش بهش می گه چنگولی  اینم همون لباسیه که من عاشقشم و همه می گن فقط مال روز اولشه !

پسرم چند تا گروه سرود تو اتاقش داره . این یکی از اونهاس . گذاشتم یه کم بخندید به خنگی شون !

نویسنده : ری را » ساعت 11:58 عصر روز دوشنبه 87 شهریور 11


اکنون وزن کودک شما حدود 1100 گرم و اندازه او کمی بیشتر از 38 سانتی متر است. ماهیچه ها و ریه او به رشد خود ادامه می دهند و سر او بزرگتر می شود تا با مغز در حال رشد او (که در حال ساختن میلیاردها سلول عصبی است) هماهنگ شود. با این سرعت بالای رشد نباید تعجب کرد که نیازهای غذایی کودک شما در این سه ماهه به حداکثر مقدار خود می رسند. برای اینکه نیازهای غذایی خود و کودکتان را به خوبی تامین کنید، به مقادیر زیادی پروتئین، ویتامین C، اسید فولیک، آهن و کلسیم نیاز دارید. اسکلت کودک شما در حال محکم شدن است و به همین دلیل بدن او هر روز حدود به 200 میلی گرم کلسیم نیاز دارد.

سلام .
حال همه ی ما خوب است .
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .

خوب نمی ذارن . شادمانی بی سبب پیش کش . شادمانی با سبب رو هم نمی ذارن .اینهمه آپ نکردم که بیام با یه عالم خبرای خوب خوب تا از شرمندگی دوستای مهربونم در بیام . و حتی فامیل های گلی که وبلاگ رو خوندن و نگران شدن وزنگ زدن ولی نتونستن چیزی بپرسن .
شنبه صبح رفتم سونوگرافی  به این امید که بگن نه چیزی نیست و اصلا نگران نباش . ولی فرمودن که نگران نباش . امیدواریم که چیزی نباشه . اندازه ی بطن ها خوشبختانه بزرگتر نشده ولی باز هم باید ماه آخر بیای اگه بزرگتر نشده باشه که هیچ ولی اگه بزرگتر شده باشه بعد از تولد کودک نیاز به عمل داره ...
همسر خواهرم هم لطف کردن نتایج رو نشون یه فوق تخصص دادن و ایشون گفتن احتمالا دیگه بزرگتر نشه ! ولی بعد از تولد کودک یه اسکن نیاز داره .
خوب نمی تونم . نمی خوام . تحملشو ندارم اینو باید به کی بگم . خدا ؟! خداهستی ... ؟!
دلم می خواست از چیزهایی که براش خریدم بنویسم . از کلاه و جوراب و دستکشی که باباش بهش می گه چنگولی! و خیلی دوسش داره ...  از تخت وکمد نارنجی و اسباب بازی های دخترونه ای که براش می خرم؛غافل از اینکه پسرم دلش ماشین می خواد، تفنگ و موتور و ... از موکت و پرده ای که هنوز هم نتونستم انتخاب کنم . از لباس نسبتا گرون قیمتی که همه می گن این فقط برا روز اولشه ! ولی من عاشقشم ... از لحاف و تشک و لباسهایی که مادر بزرگش ( مادر همسرم ) باکلی ذوق و همراه با یه دنیا مهربونی برامون فرستادن . لباسی که از مکه آورده بود که موقع رفتن بهش گفتم دعا کن نوه دار شی وکلی ذوق کرد وقتی از تصمیممون مطلع شد . از وانی که روزانه چند بار بهش خیره می شم وتوپولوی لختم رو توش تجسم می کنم که داره آب بازی می کنه با اون دستهایی که دیونه شونم و من هم عشق بازی با چشم هاش !  از خواهر زاده ی سه سال و نیمه ام که یه شب در میون به مامانش می گه زنگ بزن به خاله ببینم سروشش به دنیا اومده یا نه ؟ از یک شهریور  که با پسرم دوتایی رفتیم و برای تولد پدر سنتور خریدیم ، از دو شهریور که هر دومون یادمون رفت به هم تبریک بگیم ! از کادوهای کوچک وبزرگی که هر روز برای بچه ام می رسه . از ذوق و شوق اطرافیان که فکر کنم بیشتر از خود من باشه . از گوسفندی که مادرم براش نذرکرده . و نگرانی هاش ! از دلگرمی های خواهرم که می خواد با حرفاش حس چشماشو پنهون کنه ولی نمی تونه . از مزایای دوستای خوب اینترنتی و این دنیای به ظاهر مجازی ! واز دنیا دنیا مهربونی و زیبایی که دارم تجربه می کنم این روزها !
ولی ظاهرا مجالی برای این حرفا نیست و فقط باید بنویسم:

برای مرد کوچک من و دل کوچکتر و کم حجم مادرش دعا کنید !



نویسنده : ری را » ساعت 11:6 عصر روز سه شنبه 87 شهریور 5